و حالا دومین سال...
امروز 26 آذره. یعنی حسین دیروز یکساله شد. پسرک نازنینم. از اونجایی که توی ماه صفر بود و هم من قصد یکسالگی گرفتن نداشتم چون فکر می کردم اذیت می شه توی تولد و هیچی هم ازش نمی فهمه، تولد نگرفتیم. قرار بود خودم کیک درست کنم و ببرمش آتلیه که اونم به لطف اینکه نتونستم حمام ببرمش و خیلی هم سرم شلوغ بود و خسته بودم نشد. سرم شلوغ بود چون شب قبلش تا 9.30 سرکار بودم و فرداش هم دوباره سر کار بعد از کارم رفتیم روضه خونه دایی بعدشم که چون قرار بود عمه های حسین بیان باید می رفتیم سراغ آماده کردن پذیرایی... در هر حال تصمیم گرفتیم شیرینی و شکلات و میوه بخریم بریم خونه ننه و آقا و به همه بگیم ما اونجاییم اگر دوست دارین بیایید که دور هم باشیم (بخاطر ا...
نویسنده :
مر
9:06