، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پسرک مو ابریشمی

و حالا دومین سال...

امروز 26 آذره. یعنی حسین دیروز یکساله شد. پسرک نازنینم. از اونجایی که توی ماه صفر بود و هم من قصد یکسالگی گرفتن نداشتم چون فکر می کردم اذیت می شه توی  تولد و هیچی هم ازش نمی فهمه، تولد نگرفتیم. قرار بود خودم کیک درست کنم و ببرمش آتلیه که اونم به لطف اینکه نتونستم حمام ببرمش و خیلی هم سرم شلوغ بود و خسته بودم نشد. سرم شلوغ بود چون شب قبلش تا 9.30 سرکار بودم و فرداش هم دوباره سر کار بعد از کارم رفتیم روضه خونه دایی بعدشم که چون قرار بود عمه های حسین بیان باید می رفتیم سراغ آماده کردن پذیرایی... در هر حال تصمیم گرفتیم شیرینی و شکلات و میوه بخریم بریم خونه ننه و آقا و به همه بگیم ما اونجاییم اگر دوست دارین بیایید که دور هم باشیم (بخاطر ا...
26 آذر 1393

حالا دیگه راه میره

حالا دیگه راه می ره، پاهاش رو باز می کنه و تند تند راه می ره، هر چند می افته و قیلی ویلی می ره ولی دیگه می شه گفت که این راه رفته... فکر کنم یک هفته ده روزی هست که به این شیوه راه می ره.  ولی چند روزیه که تب کرده، شبا دست و پاهاش داغ می شه، دقیقا از سه روز پیش شروع شد. فکر می کردیم بخاطر دندون هفتمش باشه که از دو سه روز قبل از تب، بی قرارش بود. ولی خب الان دندون کاملا بیرون اومده، ولی حسین هنوز به صورت نوسانی تب می کنه، دیروز که از سرکار برگشتم خونه دیدم چندتا لکه قرمز روی صورتش دیدم، مثل اینکه یه چیز زبر روی صورتش بکشی، چند جا لکه قرمز ایجاد شده بود. همین طور گریه که می کنه لب هاش کبود می شه و می ره. اون غده لنفاوی زیر بغلش هم کوچیک...
12 آذر 1393
1